سخن آشنا

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست/ که آشنا سخن آشنا نگه دارد...

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست/ که آشنا سخن آشنا نگه دارد...

آخرین مطالب

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

شاه ایران

دلم می‌خواست شاید در هوای حرم نفس بکشم...

نمی‌شد که مرا هم کشان کشان می‌بردی...؟


+ شاه ایران رضا جان است، رضا خان نه...


شلیک...

یک صفحه‌ی سیاه بود...

کسی ساز می‌زد...

فریاد می‌زد آزادی را...

رهایی را...

یک صفحه‌ی سیاه بود...

و تیراندازی که خوب می‌دانست به کجا شلیک کند...

صدای گلوله،

بدون اندکی بوی باروت...

جا خوش کرد در تمام تاریخ...

و تمام.

واژه‌های مغروق...

نمی‌توانم...

نمی‌توانم قلم در دست بگیرم و هر چه که هست در سرم بدون کم و کاست بنویسم.

کاش می‌شد چنین کرد...

کاش می‌شد این حجم واژه‌های پنهان شده بین نورون‌ها را پرتاب کرد بیرون و رها شد...

اما افسوس...

که آغاز اسارت جان است رهایی واژه‌ها...

پاپیون...

سرم درد می‌کند

صدای سازی ناآشنا مدام در سرم می‌پیچد...

صدایی شبیه پاپیون...

آمیخته با بوی استایل...

راستی نکند...؟

نکند از کوچه‌ی ما گذر کرده‌ای...؟