سخن آشنا

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست/ که آشنا سخن آشنا نگه دارد...

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست/ که آشنا سخن آشنا نگه دارد...

آخرین مطالب

۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

مستوری...

برای من، نوشتن یعنی مستور کردن... نه فریاد زدن آنچه که هست...

یعنی بپیچانی‌اش در هزارتوی واژه‌ها و فقط خودت بدانی که پشت آن همه واژه‌های بی سر و ته چیست...

مستور که شد، مستی می‌آورد...

حالت خوب می‌شود...

اصلا اینکه کسانی بدانند تو قلم به دست هستی، خودش می‌شود مانع نوشتن...

چون‌ دیگر تونیستی که می‌نویسی؛

حجابی است به اسم‌ «من»

که می‌اندیشد چه بنویسم تا کسانی را خوش افتد...

در پرده باید نوشت، تا از پشت پرده‌ خبر دهند...


فارغ...

ز غوغای جهان فارغ، کی و کجاست؟

آن لمحه که تو می‌خندی

گل می‌شکفد از لبانت...

شوق می‌رقصد در چشمانت...

همسر...

گاهی فکر می‌کنم تو را باید فقط نشست و نگریست...

ذوق کردن‌ت...

لبخندت...

چشمان معصومانه‌ات را...

هر شب چهارده

زیر نور ماه

باید فقط نشست و تو را تماشا کرد...

مشتاقم هر لحظه لبخندت را

تماشایی‌ترین صحنه‌ی روزگار...