مسئولیت...
می دانی رفیق،
تو مسئول خیلی چیزها نیستی...
این را می گویم به حکم آنکه حضرتش فرمود:
«لا یکلف الله النفسا الا وسعها...»
تو اصلا مسئول چشم دوختن هر روزه به لباس ها و مدهای رنگارنگ و رنگ و لعاب هفتصد قلم زنان و دخترکان شهر و پس از آن اظهار تاسفی عمیق و استغفرالله گفتنی از انتهای حلق و گرداندن تسبیح خوشرنگت از این دست به آن دست، نیستی... و فردایی دیگر و بی محابا تکرار این داستان را، مسئول نیستی...
تو اصلا مسئول فکر کردن راجع به دختر بیست و چند ساله ی همسایه که اتفاقا و بر حسب تقدیر، از همان دخترکان زیباروی شهر است، و نگران بودن برای آینده اش نیستی...!
تو اصلا نیازی نیست نگران غفلت همسایه هایت باشی وقتی که سحرهای رمضان فقط، چراغ خانه تو روشن است و زیر لب هی بگویی چه جماعت غافلی همسایه مان شده اند؛ خدایا یه کدامین گناه...؟!
تو اصلا نگران نباش برای جماعتی که اختلاس می کنند و راه دیوار مردم در پیش گرفته اند و برای آخرتشان اظهار تاسف نکن و از هشت ساعت حضورت در اداره، شش ساعتش را به نقل و انتقال اخبار همین اختلاس ها و دزدی ها و اظهار تاسف ها سپری نکن...
اما می دانی رفیق،
تو راجع به خیلی چیزهای دیگر مسئولی...
مسئولی برای دلی که عاشقش کردی،
پدر و مادری که زادند تو را...
فرزندی که باعث خلقتش شدی...
کاری که قبول کردی...
وعده ای که دادی...
و...
و همین ها بس نیست برای گذراندن شصت و اندی سال...؟
تا به همین ها برسی
تمام شده فرصت و
وقت رفتن است...