وقتی نمیتوانی صبوری کنی
زودتر از همیشه میپری و غلغل میکنی...
یعنی لبریز شدهای از درد...
نشانهها مثل همیشه جاریاند...
مویی که سفید شد،
محاسنی که ریخت،
قلبی که تندتر میتپد...
قلبی که تندتر میتپد...
همسری که ترش،
خواهری که اشک،
دوستی که دشمن میشود...
لبریز شدهای و طاقتِ ماندنت نیست...
لبریز شدهای و حوصلهی گفتنت نیست...
فقط،
به رفتن فکر میکنی...
به پریدن...
- ۹۵/۱۲/۱۹
نگاه گرمت را از من مگیر که محتاج گرمای بی رنگ و ریایم... و این سرما که بر وجودم رخنه کرده از قلب فرتوتم بزدا که تنها بی نیاز یکتا تویی و بس!
خدایا......
مرا از هر بنده بی نیاز گردان و بر من رحم کن بر من که نا توانم بر من که محتاج صبوریم صبری عطا کن و قلبی روشن و بی کینه....