خواب و خیال...
Masiha Eshraghi | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ |
۱ نظر
همین روزها پیدایت می شود...
تنه می زنی به جانِ خسته ما و...
ای به دل، آشنا...
تا که هستم بیا...
+ حضرتِ عشق، منتهای محبت، ای بی نهایت، ما را به خیالِ خود پیونده داده ای و در واقع هیچ نمی بخشایی ما را... دانم که رسمِ عاشق کشی همین بوده و هست...
فقط، فقط، فقط، خوابمان را بگیر محبوبِ نازنین...
+ غمِ مادر نزدیک است... بیا تا سخت بگرییم...
گاه شکرگزارم، و گاهی درحال گله کردن.
گاه بنده ی توام، و گاهی بنده ی خویش!
خدای همیشگی ام! من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام،
اسیر خویشتنم؛
معبود آزاده ام!
تمام این گاه و بی گاههای مدامم را، ببخش...
الهی آمین...