من درگیر اتفاقات صبح تا شبم، سر به سینه پیاده راه کبود انداخته و مشوش برای فردایی دیگر...
از کنارم می گذری
افتان و خیزان
شبیه توصیف «پروین» از مست و محتسب...
اما نه تو مستی و نه من محتسب که بیزارم از هر چه محتسب...
سرم را بالا می آورد بویی که تیز و تند مشامم را نوازش می کند... همان بویی که همسرم هر شب آغشته به آن، آغوش مرا خواهان می شود...
من،
بی گناهم...
شرطی شده ام به هر شب های همسرم...
از من توقع نکن، با چنین بویی، خیال دیگری به سرم آید...
- ۹۴/۱۰/۱۲